۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

ترجمه ی کوتاهی از آنا آخماتوا

... 
شاهدان آنچه رخ داد،  مرده اند،
هیچکس با ما خاطره ها را مرور نمی کند
هیچ کس با ما نمی‎گرید. سایه ها می روند و محو می شوند.
اجازه نداریم از آنها بخواهیم وارونه شوند،
که وحشت مارا فرا خواهد گرفت: آنها بازمی‎گردند.
یک روز بیدار می‎شویم و می فهمیم،
ما راه را ازیاد برده ایم،
و به سوی هر خانه ای می دویم
نفس زنان از شرم و خشم،
اما همان گونه که اغلب در رویا اتفاق می افتد
همه چیز جور دیگری است:
آدم ها، چیزها، دیوارها.

آنا آخماتووا

"Die Zeugen dessen, was geschah, sind tot,
Und niemand tauscht mit uns Erinnerungen
Und weint mit uns. Die Schatten gehen und schwinden.
Nicht dürfen wir sie bitten umzukehren,

Denn furchtbar träf uns, kehrten sie zurück.
Einmal erwachten wir, und wir erkennen,
Daß wir den Weg dorthin vergessen haben,
Und laufen, atemlos vor Scham und Zorn,
Zu jenem Haus, -doch wie so oft im Traum -
Ist alles anders: Menschen, Dinge, Mauern."
Anna Achmatova




هیچ نظری موجود نیست: